پرسپولیسیها : خدا ... باهات حرف دارم ...!
کار ما از گریه و بغض گذشته است ، غمگینیم ، در خود شکسته ایم ما همه فدای سر کسانی که شعار کشکی می دهند و وقتی نیاز هست ، همین من ، تو ، ما می شویم مردم ، می شویم همه کاره ، اما کیست که پاسخ گو باشد ، کدامین مردم !
نمی دانم ، شاید چهل میلیون ایرانی جزء مردم آقایان به حساب نمی آیند و یا اینکه من ، ما ، میلیون ها پرسپولیسی که دلخشویی جزء بیرق سرخ ندارنیم جزء مردم نیستند .
چه می گویم ، چه می نویسم ! وقتی به تمسخرمان گرفته اند !
تنها می نویسم برای بازیکنانی که این مدت شاید پولی برای یک وعده شام نداشتند و به لقمه ای نان خشک قناعت کرده بودند تا دل ما را خوش کنند ، اما نشد !
برای سلطانی می نویسم ، که همه کار کرد تا همه کاره شود ، اما بد جور رو دست خورد ، چون هیچ گاه داستان ابوموسی اشعری را نخوانده بود .
برای گودرزی ، چیزی ندارم ، چون وقت فکر کردن به چهل میلیون پرسپولیسی را ندارد .
اما سردار ، وقتی با تدبیرشان تو را ناجوان مردانه حذف کردند ، دلم برای تمام زحمت هایت سوخت ، حال کجایی سردار سرخ تا هم دردم باشی وقتی ...
تنها دل خوشی من ، فقط پرسپولیس بود و بس ، بارها با باخت های تیم محبوبم گوشه ای کز کرده ام و با بردهایت شادی ، اما هیچ وقت در بدترین شرایط هم مثل امروز دلم نشکسته بود . تنها یک برد نیاز بود تا با تمام مشکلات زندگی ام کنار بیایم ، اما حیف تنها عرق سردی سرتا پایم را محاصره کرد و تا همین آلان هم گویا هنگ کرده ام ، چه شد ، به یکباره دنیا روی سرم ویرانه شد ، همه چیز ، همه ی دل خوشی هایم از کف رفت .
با تنی خسته و کوفته ، به امید یک برد ، چشم از صفحه تلویزیون آقایان نبستم ، با تمام مشکلاتم ، دست به دعا فقط قهرمانی تیم محبوبم را خواستم اما افسوس که خدا هم دیگر به ما اهمیتی نمی دهد وقتی می بیند بازیچه یه عده شده ایم که گویا برایشان مترسک سر مزرعه ای بیش نیستیم و تنها زمانی لباس تنمان می کنند که قرار است نگهبان محصولشان باشیم .
قدرت بیان نیست ، وقتی قلبم از حرکت ایستاده است . تنها می گویم ...
تدبیر اگر این باشد ، مطمئنم امید هم ناامیدی است !
|